-
Tea,tea and coffee helps to stand the day
یکشنبه 26 مهرماه سال 1394 22:36
گربه های اینجا خیلی باحالن.یعنی اصولا خوشگلن.یه دست سیاه مخملی با چشای سبز.یه دونم گربه دم خوابگاه مون هس خیلی لوسه.کفشتو میاری بالا میاد ماوووو ماووو میکنه سرشو میماله به کفشت.منتها من هنوز یکم میترسم و معمولا کلاس دارم:)) اگه تهران درس میخونین کمی تا قسمتی کوفتتون شه.انتظامات اینجا سخت گیره یکم و نگهباناش در صورت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 مهرماه سال 1394 15:24
سلاملکم. من الان دانشجوی ترم یک رشته نرم افزار در دانشگاه فلان هستم.خوب طبیعتا نه میخواستم نرم افزار بخونم و نه میخواستم دانشجوی دانشگاه فلان باشم بات ایتس اورایت. خابگاه دانشگاه فلان خابگاه خوبیه.یه اقایی که در همین دانشگاه برق میخونن فرمودن که "قدیمیه ولی تمیزه" و خوب توصیف خوبیه. و خوب همه اینجا کرمانین...
-
in algebra
دوشنبه 25 خردادماه سال 1394 22:56
ای کاش محلول پاک کننده ای وجود داشت که میتونست گذشته رو بشوره.ای کاش میشد یه disk defragmenter روی ذهنت ران کنی و همه فضا های خالی مرتب شن. خیلی اتفاقا ممکنه بیفته. یه پیش گویی محقق کننده از احتمالات بی پایان. خیلی چیزا ممکنه اتفاق بیافتن ومن واقعا نمیدونم باید الان چیکار کنم.فقط میدونم خیلی دلم میخواست یه حافظه...
-
ریزه نوشت #1
چهارشنبه 6 اسفندماه سال 1393 04:30
شاید مسئله اصلا این نیست که چی منطقیه و درسته یا ازمودس.مسئله اینه که چی نیاز داری، و این جز چیزاییه که نیازش داری؛میتونی تا ابد الدهر سر درست بودن یا نبودنش با خودت بجنگی. __________________________________________________________ میشه چیزی رو خیلی خوب فهمید،و اونوقت میتونی برش داری و برای خودت نگهش داری،چون قسمتی...
-
Removable singularity
یکشنبه 26 بهمنماه سال 1393 22:46
این چه جور جادوئیه؟ که نمیتونم از دوست داشتنت دست بردارم؟ این یه موزیکاله ! و همیشه کسی هست که منو بگیره،وقتی میافتم ; /* چی میشه اگر،کسی نباشه که تحمل کنه؟حتی اگه باشه */ وقتی " تو" میافتی ! و همیشه "تو" هستی که منو بگیری ! وقتی که میافتم ; /* چی میشه اگر فرض موزیکال بودن غلط باشه؟چی میشه اگه...
-
Þetta er ágætis byrjun
دوشنبه 29 دیماه سال 1393 20:38
یک "یقین" دارم و بی شماری شک،و چه یقین خرد کننده و جبر الودی.چه یقین بی رحم و صلبی.انگار قانونی باشد از قوانین فیریک،توان نقض شدن دارد اما هر چه جلو میروم استوار تر و درخشان تر میشود.همه تکه پاره های زندگی ام را میزند کنار و به عریانی ام نگاه میکند،بی هیچ شرم و هیچ نیرویی که یارای مقاومت در برابرش را داشته...
-
ادم درست کاری که باعث میشد بقیه کارای بد کنن
پنجشنبه 11 دیماه سال 1393 21:35
لطفا انسان ها را یاد بگیرید. نیازی نیست انها را بشناسید،بفهمید،در جستجوی "انسانیت" انها باشید و یا دوست بدارید.کافیست ابتدا یادشان بگیرید،سپس هر کار دیگری که میخواهید با انان بکنید.
-
یک روز،یک مکان،یک ناپوستگی
دوشنبه 24 آذرماه سال 1393 00:33
For small creatures such as we the vastness is bearable only through love. Carl Sagan +دامنه نمودار احساسات زمان شما،از نقطه ای شروع میشه که این جمله رو میفهمید.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آذرماه سال 1393 17:51
مکانیک کوانتوم،ذرات سازنده دنیایمان را توصیف میکند و اسم و رسمش انقدر عجیب و غریب هست که "عرفان" و "درمان" و "سنگ معجزه گر" را بزنند تنگش و برایش بازار گرمی کنند. ذرات از دیدگاه مکانیک کوانتوم دارای مکان مشخص نیسنتد.قطعیت در یک کمیت باعث عدم قطعیت در کمیت های دیگر میشود.بنابراین این علم...
-
انجا جز انکه جان بسپارند چاره نیست
سهشنبه 13 آبانماه سال 1393 23:18
تصور کنید دنیای گذشته و حال و اینده تان را،و گرافی که از این سه نقطه میگذرد و بی نهایت مسیر را تا نقاط دیگری توانایی طی کردن دارد.بی شمار جهان موازی با حال شما و انتگرال زندگی تان. حال تمام این ها را بشویید و بگذارید کنار.در دنیای تئوری و در منطق ریاضیاتی نمیشود در یک بازی همیشه برنده یا بازنده بود.تصور میکنید که در...
-
نویسنده این وبلاگ مرده است
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1392 18:55
اشتباه نکنید.منظور جسم فیزیکی نویسنده نیست.منظور ان روح سرکش و وحشی ست که وجود فیزیکی در خودش جا داده بود.همانطور که از کلمات ابتدایی این پست و کلیشه که همان طور از وسطش شره میکند بایستی فهمیده باشید اگر نمرده باشد حال وخیمی دارد.بهر صورت قصدی مبنی بر احیای دوباره او نیست. و تا قصدش هم نیاید چیزی نوشته نمیشود. +اذیت...
-
illuminate my heart,my darling!
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1392 01:01
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 شب زادگاه تمام راست ها و راز هاست.یاد نداری نازنین من؛ان شب که مرا با رازی تنگ در اغوش به میان کویر رهاکردی؟ از ان دم تا کنون رازت را درد گریسته ام.ان شب به سحر با کرانه پنهان شب گریستم و رازت مرا ارام ارام از هم درید.باد ارام به میان رشته های...
-
amnesiac
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1391 21:33
شرف و انسانیت را که میدانم چیست.شرف انست که...منظورم این بود که... .خودت میدانی,برو کتاب فلان را از بهمان کس بخوان،راهنمایی هایت را از علامه ایکس و دکتر ایگرگ بگیر.بهر حال من که میدانم چیست.فقط کمی فراموشکار شده ام،ذهنم پر از نمودار ها و تراز ها و عدد هاست و جهت ارتقای حافظه روزی یک دانه قرص و چند خروار حرف قشنگ مصرف...
-
It's Natural To Be Afraid
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 11:43
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA خداوندگاران را انچنان روایت میکنند که هراس از خرد یابی انسان ترسانشان کرده تاهمان دم که از بهشت برانندش.روایت گران را ترس و مرگ گوشت از استخوان و استخوان از وجود ربایید.خدایان را موج موج از خاطرات شستند و تنها هراسی محو به جا ماند.زمین لرزید و اسمان فرو ریخت،و از همه تنها...
-
the best you can is good enough
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1391 16:31
مرا فقدان اراده و یاسست عنصری نامیده اند.شناسه من شعر های نسروده،داستان های نگفته،شاهکار های ادبی نا نوشته،تفکرات زرین نابازگفته و نواهای ناشنیده و هزاران هزار تراوش محبوس در جمجمه ام رنگین می سازد.من ان ایستادگی ام که هنگام زاده شدن مرد،من ان فریادم که هنگام سر دادن تارهای صوتی را گم کرد.در بطن ادمی توهم...
-
کلمات،برای شکنجه گرانم؟
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 22:39
اگر وسط بازی بود بهتر میشد.همانقدر ساده بود که بگویی "استوپ" و از زمین بازی بکشی بیرون،و قشنگ بدانی دنبالت کسی نمیاید. اما انقدر ها ساده نیست وقتی از بالای برج دیدبانی اش وارسی ات میکند و تو عاجزی از فهماندن هستی روی چوب کبریت بناکرده ات.انقدر سخت میشود که دلت یک گوش اضافه شنوا وسط پیشانیش میخواهد ،تا بگویی...
-
no time to analyze
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 07:44
کمی ارام تر لطفا. ابنای بشر زنده بودنشان را،انکار ان توهم فرسایشگر را از درونشان میکشند بیرون و به قالب صدا قی میکنند.بس است دوستان،کمی ارامتر.زمین بی انسان باید جای ارامی باشد.جایی ادعای زنده بودن را به بوق و کرنا نمی نشانند. باد های سرد پاییزی!وزش های نمناک زیر خورشیدی که به نرمی توان میبازد!سکوت این خراب اباد هم در...
-
every thing in it's right place
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 21:20
دکترجان!سر جدت گوش بده. دکتر!حالم خوش نیست.دیروز فرق سرم را خاراندم جای مغز کثافت از تویش بیرون زد.نه جان شما،گه خوری نکرده ام.عاشق نشده ام،نمره کارنامه ام هم ٤صدم از انکه در محاسبات دقیقم بهش رسیده بودم هم کمتر نشده،شاعر هم نیستم جان خودت.این چند روزه قریحه اش امد در خانه هی زنگ زد،هی مشت کوباند به در،اخرش دیدم در...
-
i might be wrong
جمعه 30 تیرماه سال 1391 23:37
گله را درباره به سر فکر کشیدن،به نقش کشیدن ان خانه کودکانه مثلث مربعی ای مشبه میشود که وقت کشیدنش مدتهاست گذشته.شرح خطا در ابتدای گناه ولی شاید اندکی از نخ نما بودن موضوع را حل کند،گرچه درد انقدر روح فرساست و انقدر اسان از خاطر پاکش میکنند که یاد اوری دوباره اش چندان مایه پوزش نمیطلبد. ما همانقدر تکلیف مشخصی داریم که...
-
شناور میان خلا
یکشنبه 25 تیرماه سال 1391 13:12
همه چیز،بلااستثنا روند یکسانی راطی میکند.همه کائنات زاده شده اند تا بدوند:به دنبال جاذبه،غذا و یا پول. اینجا مسابقه اسب دوانی برگزار میشود.با این تفاوت که شروعش نا پیداست.همه ما اسب هایی هستیم با شلاقی بالای سرمان.شکنجه گری که ثانیه به ثانیه یاد اور میشود که لغزیدنمان سرعت اسب های دیگر را کم نخواهد کرد.اگر بیفتی،زخمی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 تیرماه سال 1391 21:02
اخر جمله نقطه میگذارند.نگذاری یا با حجم دیگران اموزشات عالی ات را به فراموشی میسپاری تا با باد برود و یا بیست و پنج صدم کمتر از بالای پستی میاندازتت.انقدر ساده و جویدنی که یک تکه لاستیک. عنوان ها،شعار ها سرود ها و سخن ها نقطه دارند،اشکار و نهان ،تاریک و روشن.مدتهاست بر ارزو نقطه میگذارند،دیر زمانیست ارمان ها را باران...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 03:59
عزیزانی که بنده را در لیست لینک هایشان جا داده بودند خواهشمند است ادرس قبلی را پاک کرده و وبلاگ کنونی را جایگزینش کنند.
-
بوفالو ها و مورچه ها
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 03:53
هیچ وقت نمیشود در پیاده رو سلانه سلانه با کفش های کتانیت اردنگی ای نثار هوایی که دایم خدا خاک روی سرت میریزد کنی و بعد زیر پای رهگذر بغلی به مشتی گوشت و خون و استخوان تبدیل شوی که سلاخ هم رقبت نمی کند نگاهش کند.ادم ها به طنازانه ترین حالت ممکن همه مثل همند! تغییر اندازه شان به قدر معیار سنجش تفکرشان نخ نماست. این یکی...
-
مقدمه چینی
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 03:15
درد را عریان مکن و نگذار همان جور لخت و عور بر و بر به قراضه های ذهنت نگاه کند.لباس تنش بپوشان،بزکش کن و بگذار بتی باشد،تا همچو منی از پرستش نسخه بدلی درد هایت ناخن ها را تا ته بجود.