زرشکیانه!!

W E AR_E LI VI/NG I N A FA/ N_TA SY

زرشکیانه!!

W E AR_E LI VI/NG I N A FA/ N_TA SY

every thing in it's right place

دکترجان!سر جدت گوش بده. دکتر!حالم خوش نیست.دیروز فرق سرم را خاراندم جای مغز کثافت از تویش بیرون زد.نه جان شما،گه خوری نکرده ام.عاشق نشده ام،نمره کارنامه ام هم ٤صدم از انکه در محاسبات دقیقم بهش رسیده بودم هم کمتر نشده،شاعر هم نیستم جان خودت.این چند روزه قریحه اش امد در خانه هی زنگ زد،هی مشت کوباند به در،اخرش دیدم در خانه جا نیست در را باز کرده پس مانده ها را قی کردم به هیکلش.جایت خالی،زل زل نگاهم کرد و هر چه توصیف اماده در چنته داشت و هر چند تا ایده و شعر و شاهکار نانوشته تو اسید معده ام گر گرفت و جزغاله شد.تا اخر راهش هم "بچه پایین "بود،حظ میکنم از دایره لغات وسیعش.

دکتر جان!دیروز دیدم پنجه هایم تیر میکشند،دیدم ناخن ها گیر گرده لای دیوار.جان خودت تخم چشمم لای کتاب فیزیک داشت خلا را نگاه میکرد،ان دیگری ابغوره میگرفت.چند و چونش را نمیدانم ولی مثل هر کوفت و زهر مار دیگری انهم لابد قیمت ناموس میفروشند.

گوشم لب پنجره اویزان بود،بس که حنجره نتراشیده و نخراشیده مان داشت دم از بودن میزد.دکتر جان!مغز را سراغ نگیر،کنار چاه دستشویی داشت دوباره قی میکرد،بهتر که شدم میروم سراغ وضع مزاجی ام. دکتر جان!بهش میگویم گوش بده.ان گه خوری که من کردم نکن.چه کار کند دیگر،ادم انگار نمیشود از گلی هم خاک و اب  گل خودش چیزی بهتر از کوزه بسازد. چه سخت حرف میزنند دکتر جان.جان خودت به شک میافتم که فارسی بلدم یا نه،بماند بین خودمان این یکی.انقدر عجیب و غریب و نا اشنا سخن میگویند که حالیم نیست که دارد بشکن میزند،کدام تخم سگی دارد سخرانی بلغور کدام گور به گوری های های اشک رنج های نادیده و دردسر های ناکشیده را میریزد.جان تو در شهر چه چیز ها پیدا نمیشود.

تصدق ان سوادت بروم،شما که حالیت است درد ما نفهم ها را گوش بگیر.هی گوشه لبم را به دندان میگزم میگویم نفهم است،چیزی بلغور میکند.هی میگویم اخر ادم را از یک سوراخ چند بار میگزند،باز دل رحمیم راه نمیاید.یهنهو رختی که هی بسابی و لکه اش بماند.عین سگ چلاق هی لخ لخ میایدجلوت و مغزت را پنجول میکشد تا کرخ شود،وسط این طوفان ناخوانده درمانده ام.

دکتر جان!بزرگواری میفرمایی این زر زر هایم را می گیری و اخ نمی گویی،میبخشی سبب بطالت اوقاتت شدم.این روان را میکشی بیرون چند میگیری؟

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:50 ب.ظ

What is that you tried to say?
What was that you tried to say?

+It is the 21st century
You can fight it like a dog

:-"

حسین جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:57 ق.ظ http://h-cactoos.blogfa.com

دکتر جان چرا نمی فهمی؟ مغزم می خارد. چی؟ درست است، مغزی ندارم. پس هر چه زود تر گورت را گم کن! تنها بلدی مثل دیوار سفید اتاقم نگاهم کنی. تازه او سفید است! دکتر جان عمه ات! عمه که داری! در از آن طرف است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد