زرشکیانه!!

W E AR_E LI VI/NG I N A FA/ N_TA SY

زرشکیانه!!

W E AR_E LI VI/NG I N A FA/ N_TA SY

amnesiac

شرف و انسانیت را که میدانم چیست.شرف انست که...منظورم این بود که... .خودت میدانی,برو کتاب فلان را از بهمان کس بخوان،راهنمایی هایت را از علامه ایکس و دکتر ایگرگ بگیر.بهر حال من که میدانم چیست.فقط کمی فراموشکار شده ام،ذهنم پر از نمودار ها و تراز ها و عدد هاست و جهت ارتقای حافظه روزی یک دانه قرص و چند خروار حرف قشنگ مصرف میکنم.

ان ته تر،اگر کمی عمیق تر بکنم چیز عجیبیست.مثل ان تونل که تهش خفاش است و یا تاریکی و یا هوا نیست.ولی اشکالی ندارد.لایه لایه فراموشی ضخیم دارم،مقدار زیادی دارو و حجم عظیمی سر گرمی.از گرمای سرم اتش بلند میشود؛انقدر که اگر از کنارم رد شوی کمی"سرگرمی"پیش کشی ات خواهد بود.

چیز های زیادی برای فکر کردن هست.تا حالا به ان تونل تاریک نزدیک شده ام،بار ها و بار ها.چیز هایی هست که دیوانه ام میکند.چیز هایی هست که مرا میخراشد،چیز هایی که مچاله ام میکند و از بین میبردم.منجلابی از سیاهچاله ها؛شیطان گوشه اتاق.

تو میگردی.تو به دنبال اغازش میگردی؛تو به دنبال پایان انی.تو پروانه هارا با تور میگیری و وقتی میفهمی بال هایش جواهرین نیست و پری زیبا رویی نیست که ارزوی پروازت را بر اورده کند ناراحت میشوی.تو گریه میکنی،تو پا میکوبی.من و تو هر دو فراموشکاریم،و تعداد زیادی پروانه هست که هنوز نگرفته ای.میدانی؟سرگرمی جالبی دارم:میخواهم مثل تو "جستجو"بازی کنم.

می گردیم،گرداگرد ان بازیگر سوخته.میخوانیم:بعضی بلند میخوانند و جست و خیز میکنند.بعضی میدانند که خوب خواهند دوید و من نمیدانم چه خواهد شد و ما همه باهم کودکان جهانیم و خواهیم چرخید:من و تو و ان سوخته,انها که در اینده خواهند سوخت و انها که نمیسوزند و کودکانمان و کودکانشان.اگر تو خرد میبینی تنها صورت تکامل یافته حیات وحشی را میبینم.

میدانم که چیز های زیادی برای نا بودیم هست، و میدانم که همه ما با قدرت شگرف فراموشی زاده میشویم.فقط گاهی فراموش میکنم.فراموشی مسری.