زرشکیانه!!

W E AR_E LI VI/NG I N A FA/ N_TA SY

زرشکیانه!!

W E AR_E LI VI/NG I N A FA/ N_TA SY

illuminate my heart,my darling!

شب زادگاه تمام راست ها و راز هاست.یاد نداری نازنین من؛ان شب که مرا با رازی تنگ در اغوش به میان کویر رهاکردی؟

از ان دم تا کنون رازت را درد گریسته ام.ان شب به سحر با کرانه پنهان شب گریستم و رازت مرا ارام ارام از هم درید.باد ارام به میان رشته های روح ریش ریش کرده ام میوزید و من و ستارگان از مرگ نخی تنیدیم.دست هایم را به اسمان دوختم و لبانم را به زمین.کاش ذره ای از ان روح روان شنها در تنم کبره می بست.

پیکرم غرق الوده زنجیرست.زمین مرا به بند میکشد و دیوار ها؛نگاه ها چه پولادین اسیری برایم سرودند.به دریای خرد هزار هزار بند موج میزند و ان مرد مه الود از پشت کره شیشه ای اسمان میگرید."گم کردیم تمام خاطراتمان را!انچه در ذهن داریم اسیریست و غربت.لبانت با خاک و دستانت با وهم اسمان نا اشنایند."نازنین از یاد رفته ام،تن سردم تنگ در اغوش گیر.تا که حلقه دستانت ناپاکی زنجیر ها را از من بشوید.

سحر گاهان فرشته ای می اید و صندوقی که تنگ در اغوش گرفته.صندوق تمامی ما غربت زدگان،تمام مشق اشنایی که پیش از غربت نوشته ایم.شهر خاموش قلبم انتظار سحر را میکشد.قلب مرا را چراغانی کن،فرشته ز یاد رفته ام!

yndi halda -illuminate my heart,my darling



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد