زرشکیانه!!

W E AR_E LI VI/NG I N A FA/ N_TA SY

زرشکیانه!!

W E AR_E LI VI/NG I N A FA/ N_TA SY

Þetta er ágætis byrjun

یک "یقین" دارم و بی شماری شک،و چه یقین خرد کننده و جبر الودی.چه یقین بی رحم و صلبی.انگار قانونی باشد از قوانین فیریک،توان نقض شدن دارد اما هر چه جلو میروم استوار تر و درخشان تر میشود.همه تکه پاره های زندگی ام را میزند کنار و به عریانی ام نگاه میکند،بی هیچ شرم و هیچ نیرویی که یارای مقاومت در برابرش را داشته باشد.

انگار که یقینی طلبیده باشم،انگار که جویای صلبیتی در زیستنم بوده باشم.

اما دریای شک که بر لبه سخره ای ایستاده ام و میبویمش.

که چه چیز گناه الود است و چه چیز نیست، و چه چیز درست است و چه غلط.که چه خواهد امد.

و این لعنتی،که چه از میان امواج بیرون خواهد امد.


خیلی هم بد نیست.حتی اگر زخم ها التیام نیابند، به وجودشان عادت خواهم کرد.


ادم درست کاری که باعث میشد بقیه کارای بد کنن

لطفا انسان ها را یاد بگیرید.

نیازی نیست انها را بشناسید،بفهمید،در جستجوی "انسانیت" انها باشید و یا دوست بدارید.کافیست ابتدا یادشان بگیرید،سپس هر کار دیگری که میخواهید با انان بکنید.

یک روز،یک مکان،یک ناپوستگی

For small creatures such as we the vastness is bearable only through love.


+دامنه نمودار احساسات زمان شما،از نقطه ای شروع میشه که این جمله رو میفهمید.

مکانیک کوانتوم،ذرات سازنده دنیایمان را توصیف میکند و اسم و رسمش انقدر عجیب و غریب هست که "عرفان" و "درمان" و "سنگ معجزه گر" را بزنند تنگش و برایش بازار گرمی کنند.
ذرات از دیدگاه مکانیک کوانتوم دارای مکان مشخص نیسنتد.قطعیت در یک کمیت باعث عدم قطعیت در کمیت های دیگر میشود.بنابراین این علم بیانگر ان است که "ذره" در همه جا قرار دارد.همچنین میتواند دارای یک کمیت باشد و یا نباشد و یا همزمان باشد و نباشد.عجیب است.
حالا،بیایید انسان ها را تصور کنیم.حالتی که در ان اشباحشان را در تمام دنیا میبینی،نشانه های حضور شان همه جا هست و صدایشان کف جمجمه چسبیده و مدام تکرار میشود،فارغ از مکان و زمان. و در حالتی از بودن و نبودن قرار دارند.حالتی از عشق و همزمان تنفر،حالتی از نزدیکی و دوری در یک ان.
همچنین این را در نظر بگیرید که تناسب را نمیتوان حتی در مورد موجودات دنیای مکانیک نیوتنی خودمان لحاظ کرد.چه برسد به ذرات بسیار ریز و توهمات ذهن ادمی.
چقدر دور،غریب و بی منطق اند این توهمات من.

انجا جز انکه جان بسپارند چاره نیست

تصور کنید دنیای گذشته و حال و اینده تان را،و گرافی که از این سه نقطه میگذرد و بی نهایت مسیر را تا نقاط دیگری توانایی طی کردن دارد.بی شمار جهان موازی با حال شما و انتگرال زندگی تان.

حال تمام این ها را بشویید و بگذارید کنار.در دنیای تئوری و در منطق ریاضیاتی نمیشود در یک بازی همیشه برنده یا بازنده بود.تصور میکنید که در اینده تان چه و چه و چه میشود و خوشحال میشوید،تصور میکنید که پیشامد نا خوشایند بهمان هم ممکن است رخ دهد که خوب خوش ایند نیست.پس در این بازی بین شما و دنیا(بخوانیدجبر) تعادل نش وجود ندارد.

حالا پیشامد ناخوشایند r15 را تصور کنید که میتوانید با قظعیت بگویید در بسیاری از جهان ها رخ میدهد که از قضا پیشامد بسیار بدی است و شما بسیار از ان پرهیز دارید.اینجا یک تعادل نش داریم.دنیای فاقد پیشامد r15 دنیایی است که میخواهید یک راست بپرید تویش و شما در این بازی برد معقولی دارید.

اما دنیاست دیگر.همیشه یک پیشامد r15 جلو رویتان میگذارد که بر و بر نگاهش کنید و در تمامی دنیا ها بخواهید shift+del محوش کنید.


+بابت چرند و پرندِ پرانده شده ذیل این متن تحت لوای ریاضیات پذیرنده تمامی انواع بد و بیراه و قص الهذا می باشم.و من الله توفیق.